تحریفات شناختی به معنای انحراف‌ها و خطاهایی در فرآیند شناخت یا درک و تفسیر اطلاعات است. این تحریفات ممکن است به
صورت ناخودآگاه رخ دهند و تأثیر مستقیمی بر تفکر، احساسات و رفتار افراد داشته باشند. این تحریفات معمولاً به عنوان یک
محافظه‌کاری ذهنی عمل می‌کنند تا افراد را در برابر اطلاعات یا تجربیات ناخوشایند محافظت کنند.
تحریفات شناختی ممکن است به شکل‌های مختلفی شامل فیلترینگ اطلاعات، تفسیرهای نادرست، تغییر اهمیت، عمومی‌سازی‌ها و
دسته‌بندی غیر واقعی اتفاق بیفتند.

این تحریفات ممکن است در برخی از اختلالات روانی نقش مهمی ایفا کنند، به عنوان مثال:


اختلال افسردگی: در افراد مبتلا به افسردگی، تحریفات شناختی ممکن است باعث شود که آنها واقعیت را به شکل منفی و منحرف درک
کنند. آنها ممکن است تمایل داشته باشند تا تمام تجربیات خود را به عنوان شکست و ناکامی تفسیر کنند و به فکر خودکُشی و انزواطلبی باشند.


اختلال اضطراب: افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی ممکن است تمایل داشته باشند تا به شکل منفی و غیرقابل اعتماد به خود و دیگران
نگاه کنند. آنها ممکن است از تحریفات شناختی مانند تفسیرهای بی‌اعتمادانه و پیش‌بینی‌های منفی رنج ببرند و با احساسات نگرانی
مستمر مواجه شوند.

تحریفات شناختی توسط زحمات آرون بیک و آلبرت آلیس به جامعه ی علم معرفی شد و امروز در سال۲۰۲۳ ما ۱۷ نوع مختلف تحریفات شناختی که باعث برداشت غلط از رویدادها میشود و همچنین میتواند به عنوان پایه ای برای اختلالات روان آدمی تبدیل شود، داریم. تحریفات شناختی به شرح زیر میباشد :

دیسی تورشن / خطاهای شناختی / تحریف ها

۱.ذهن خوانی Mind Reading : حالتی است که در آن فرد به نتیجه گیری سریع بدون توجه به شواهد میپردازد.در این حالت فرد بر این باور است که افکار دیگران را به خوبی تشخیص میدهد و میداند که درباره وی چه طور فکرمیکنند.

به عنوان مثال فردی که دچار تحریف ذهن خوانی است از رفتار فرد مقابل برداشت منفی در جهت تخریب خود مینماید، چون در مواجه با یکی از دوستان وی به دلیل تالمات روحی و خلقی احوالپرسی گرم و صمیمانه ای نداشته است در نتیجه فرد اینگونه برداشت میکند که او از من متنفر است و میخواهد به رابطه پایان دهد و …

۲.فاجعه سازی Catastrophizing : فرد هر رویدادی را به شدت ناگوار ، ناخوشایند و غیرقابل تحمل توصیف میکند.این افراد رخدادهای گذشته یا آینده را به شدت منفی و بد میدانند . (اگر دانشگاه قبول نشوم بیچاره میشوم )

۳.برچسب زدن labeling : برچسب زدن ممکن است درباره خود یا دیگران بروز کند در این حالت فرد صفات کلی و منفی را به خودش یا دیگران نسبت میدهد. (من آدم بی ارزشی هستم یا من باهوش نیستم یا من زشتم یا من چاقم ) این خطا نباید با خطای شناختی همه یا هیچ اشتباه گرفته شود، در واقع چون شدت برچسب زدن بسیار بیشتر است.

۴. پیشگویی Future telling : در پیشگویی افراد پیش بینی میکنند که حوادث آینده ، بد از آب درخواهد آمد، یا اینکه خطرات بسیاری تهدیدشان میکند. به بیان دیگر آن ها درباره آینده خود پیش بینی های منفی دارند و مجموعه رویداد ها تا به امروز را به گونه ای توصیف میکنند که نشان دهند پیشگویی آنها درست خواهد بود.

مثال : شغلم را از دست میدهم یا در امتحان قبول نخواهم شد.

۵. سرزنش گری Blaming : سرزنش گری حالتی است که در آن فرد دیگران را باعث مشکلات و احساسات منفی خود میداند و از سوی دیگر مسئولیت تغییر رفتار خودرا نیز نمیپذیرد.

مثال : پدر و مادرم باعث و بانی مشکلات من هستند یا دیگران باعث عصبانیت من میشوند.

۶.تعمیم افراطی Overgeneralization : فردی که دچار این تحریف هستند ، حقایق اتفاقات زندگی را خیلی پر رنگتر و غلیظ تر از آنچه در واقع است میبینند. تعمیم افراطی یعنی استنباط الگوی کلی منفی از یک رویداد که برای فرد پدید آمده است. این فرد کلماتی چون “هرگز” ،” همیشه” را در جملات خود به کار میبرد و بعد از یک اتفاق ناگوار قانون یا قاعده کلی وضع میکند.این نوع تحریف در افرادی که دارای اختلال PTSD ، اختلال پس از سانحه هستند بسیار دیده میشود.

مثال : فرد از دست دادن شغل را شکستی تمام عیار میداند یا عدد ۱۳ برای من نحس است یا خرگوش نحس است.

۷. فیلتر منفی Nagative Filter : در فیلتر ذهنی فقط به جنبه های منفی یک رویداد توجه میشود و با جنبه های مثبت کاری ندارد. زمانی که فرد فیلتر ذهنی منفی دارد یک رویداد و اتفاق را فقط از جنبه ی منفی آن بررسی میکند و از بخش های دیگر چشم پوشی میکند. این تحریف شناختی خطر بروز اظطراب ، افسردگی ، اعتیاد ، عدم یا کاهش اعتماد به نفس و مشکلات بین فردی را به دنبال دارد.

مثال : رفتیم پیکنیک باران آمد و همه چیز را خراب کرد.

۸. شخصی سازی Personalizing : در تحریف شخصی سازی شخص خودش را مقصر بروز رخدادهای منفی میداند و سهم دیگران را در بروز مسائل نادیده میگیرد، در حادثه هایی که به هیچ وجه فرد امکان کنترل آن را نداشته است خودرا مورد سرزنش و نکوهش قرار میدهد ، شخصی سازی همیشه با یک احساس بی کفایتی کاذب همراه است.

مثال : وقتی معلم مدرسه میگوید کودک شما خوب درس نمیخواند، من والد خودرا سرزنش کرده و مقصر اصلی میدانم.

در نتیجه به جای اینکه علل اصلی درس نخواندن فرزند را بررسی کنم و راه کمک به او را بیابم در دایره ی گناه و سرزنشگری و ناشایسته بودن گیر میکنم.

۹. نادیده گرفتن جنبه های مثبت Discounting the positives : افرادی که دچار این نوع تحریف شناختی هستند کارهای مثبت خودشان یادیگران را ناچیز و پیش پا افتاده می انگارند. آن ها اتفاق های خوبی را که رخ میدهد را نادیده میگیرند و نکات مثبت را رد میکنند.

مثال : فرد ماشین خریده ولی میگوید این که چیزی نیست دیگران ماشین های مدل بالاتر دارند ، هرکسی میتواند اینکار را بکند!

۱۰.باید Should : زمانی که تحریف “باید” رخ میدهد فرد به جای اینکه حوادث را بر اساس چیزی که هست ارزیابی کند ، آن هارا بر پایه ی چیزی که بایند باشند تفسیر میکند. باید ها همان استانداردهای کمالگرایانه از نوع افراطی و فشار های غیر منطقی هستند که ما به خودمان و دیگران نسبت میدهیم. باید ها باعث اظطراب و نگرانی در ما میشوند و اگر این بایدها برآورده نشوند دچار سرخوردگی ، شکست و نا امیدی میشویم. از طرفی امروز میدانیم که بایدها باعث نتیجه ی عکس میشوند ، هنگامی که فرد با خود میگوید نباید شیرینی بخورم چون ناهشیاری آدمی منفی ندارد ، فرد بیشتر ترغیب به شیرینی خوردن میشود.این تحریف در اختلال OCPD و OCD ها بیشتر دیده میشود.

مثال : باید در کنکور رتبه ی ۱ بیاورم یا نباید هیچکس را ناراحت کنم.

۱۱. تفکر دو قطبی Dichotomous Thinking : هنگامی که فرد دچار تفکر دوقطبی میشود به انسان ها و رخدادها با دید همه یا هیچ مینگرد.تفکر سیاه و سفید در افرادی که اختلال شخصیت خودشیفته و یا شخصیت مرزی هستند به طور واضح دیده میشود.

همه یا هیچ : تفکر بر مبنای دید سفید یا سیاه قرار دارد ، فرد هرگونه عمل خود یا دیگری ، فکر ، موفقیت یا عدم موفقیت و تصمیم گیری ها و … را با تفکر همه یا هیچ مینگرد، در این نوع نگرش هرچیز یا ۱۰۰ % موفقیت آمیز است یا صفر میشود. حدی بین این دو وجود ندارد! در نیجه این نوع نگرش ، فرد هرگز نمیتواند از زندگی خود لذت برده و اصل حقیقت رویدادها را ببیند. بهترین نشانه این تحریف این است که فرد تفکر مطلق دارد.

مثال : یا مرسدس بنز میخرم یا اصلا ماشین نمیخرم!

یک قاشق بستنی خوردم کل رژیم غذایی من دود شد رفت هوا حالا یه کاسه بستنی میخورم!

یا تعداد ۲۰ دانشجو باید سر کلاس باشد و حقوق و مزایای من اینچنین باشد یا درس نمیدهم!

۱۲.پشیمانی همیشگی Regret Orientation : فرد همیشه نسبت به رخدادهای گذشته پشیمان است. به جای اینکه اکنون به کاری که میتواند انجام دهد فکرکند به این می اندیشد که ای کاش در گذشته عملکرد بهتری داشت.کلمه ی ” ای کاش ” و آه و حسرت به گذشته در این افراد زیاد دیده میشود.

مثال: اگر زودتر مهاجرت کرده بودم الان زندگی خوبی داشتم.

۱۳. چه میشود اگر What If :این تحریف در افرادی که دچار نشخوار فکری و اظطراب هستند بیشتر دیده میشود.

در این تحریف فرد مجموعه ای از پرسش ها رابرای خود مطرح میکند که معمولا به صورت “چه میشود اگر اتفاق خاصی بیفتد” هستند و تلاش میکند به این پرسش ها پاسخ دهد اما از پاسخ هایش قانع و راضی نمیشود.

مثال : اگر پاسخش را اینگونه نمیدادم ، بحثمون نمیشد.

۱۴.مقایسه ناعادلانه Unfair Comparisons : در این تحریف فرد رخدادهارا بر اساس معیار های ناعادلانه تفسیر میکند یا خودش را با کسانی که از وی موقعیت و جایگاه بهتری دارند مقایسه میکند و به این نتیجه میرسد که نسبت به آن فرد حقیر و بی ارزش است.

مثال : او از من خیلی موفقتر است.

۱۵. استدلال هیجانی Emotional Reasoning : در این تحریف فرد برای تفسیر واقعیت از احساساتش استفاده میکند. در این فرد استدلال های عاطفی راهی برای قضاوت خود یا شرایط بر اساس احساسات هستند . فردی که دچار این تحریف است فکر میکند احساسات منفی ما منعکس کننده ی واقعیت ها هستند و این نوع نگرش باعث میشود که فرد احساس بی ارزشی کند و اختلال افسردگی و اظطراب نمایان شود.

مثال: دلم شور میزند حتما اتفاق بدی میفتد.

۱۶. قضاوت گرایی Judgment Focus : کسانی که این تحریف را دارند به جای اینکه خودشان، دیگران و رویدادهای پیرامون را بپذیرند و درک کنند ، این موارد را در قالب ارزیابی سیاه و سفید (خوب ، بد ، با ارزش ، بی ارزش و … ) مینگرند.این فرد همیشه خود و یا دیگران را بر پایه ی یک سری معیارهای دلخواه ارزیابی میکنند و نتیجه میگیرند که خوشان و یا دیگران پایینتر از آن حدی هستند که باید باشند.

مثال : در دوران دانشگاه خوب عمل نکردم.

۱۷. نادیده انگاری شواهد متناقض Ignoring Counter Evidence : در این نوع خطای شناختی فرد یک باور بنیادی دارد. در نتیجه شواهد یا استدلال های ناهمخوان با باور و تفکر خودرا رد میکند تا فکرش تایید شود.

مثال : هیچ کس مرا دوست ندارد . (حتی رفتارهای حمایتی اعضای خانواده را نادیده میگیرد)

خطاهای شناختی راهی است برای فریب ذهن و متقاعد شدن درباره ی چیزی که درست نیست.

پین کردن این در Pinterest

به اشتراک بگذارید